دلتنگ دیدارت شدم از خاطره چیزی بگو
در خاطرم رویای محسوس منی دل رابجو
چندی تو دوری می کنی چیزی بگو می دانمت
بنگر که محتاجم تو را ای رهگذر می خانمت
دایم صبوری می کنم تا کی توهستی رفتنی
حالا بگو بی من کجا ؟ داری تو هی لج می کنی؟
گاهی شبیهم می شوی طوری صبوری ساکتی
گاهی برایم می نویسی یکی دو ساعتی
فصلی که می سازد برایم از دو چشمت خاطره
راهی برایم می شکافد از دو بال پنجره
در را که می بندی دلی به انتظارت می تپد
شاید ندانی از تو دل کندن به سختی می شود
↧