تا تو بودی در شبم من ماه تابان داشتم
رو به روی چشمخود چشمی غزلخوان داشتم
حال گر چه هیچ نزری عهده دار وصل نیست
یک زمانپیشامدی بودم که امکان داشتم
ماجراهایی که با من زیر باران داشتی
شعر اگر میشد غریب پنج دیوان داشتم
بعد تو بیش از همه فکرم به این مشغول بود
من چه چیزیکمتر از آن نارفیقان داشتم
ساده از «من بی تو می میرم» گذشتی خوب من
من به اییک جمله سخت ایمان داشتم
لحظه تشییع من از دور بویت میرسید
تا دو ساعت بعد دفنم همچنان جانداشتم