و اينچنان آغاز شد قصه
هميشه وقتي دوستام در مورد عشق و عاشقي حرف ميزدند
بلند بلند ميخنديدم و اونارو مسخره ميکردم.
فکر ميکردم عشق فقط تو کتاباست و داستاني جزء ساخته يک نوسينده نيست.
چند کتاب و رمان هم در مورد عشق خونده بودم.
من فکر ميکردم عشق فقط تو آسموناست و عشق زميني در کار نيست.
من عاشقم ولي عشقم خداست و به عشق زميني فکر نميکردم.
عاشق و معشوق را اينگونه معني ميکردم
معشوق را برابر خدا
و عاشق را برابر با هرکي که دلشو به خدا داده.
دوستام بهم ميگفتند يک روزي درگير عشق ميشي
اما من اعتنايي به اين حرفا نداشتم و با اطمينان کامل و اعتماد به نفس ميگفتم هرگز محال است
عشق فقط مال تو کتاباست.
اما آن زمان رسيد
واينچنان آغاز شد قصه
روزي دلم پر زد خدايـــــــــــــــا عاشق شدم
چگـــــــــــونه؟
اولين بار فکر ميکردم اين عشق نيست که با اولين نگاه دل بدم
اما بعد چند روز و من با گذر زمان که نگاه ميکردم و شوري که در دل داشتم به آن عشق فکر ميکردم.
نه درست بود عاشق مخلوق خدا شدم.
و من درگير عشقي شدم که روزي به عاشق پيشگان آن ميخنديدم.
و من الان يکي از آنها هستم.
کاش نبودم
گفتنش برايم سخت بود
اما روزي رو در رو با دختري که عاشقش شدم حرفاي دلم را با خجالتي که بر چشمانم سرازير شده بود صريح گفتم.
روز باراني بود
نم نم باران که روي صورتش جاري بود جلوه اي وصف نشدني در ديدگان چشمانم رقم ميزد.
خدايـــــــــا باورم نميشد تنها با عشق اولم زير سايبان که با برخورد قطرات باران بر سقف صداي گوش نوازي ايجاد ميکرد.
فکر ميکردم روزي شيرين و فراموش نشدني برايم خواهد شد.
امـــــا حيف آن روز تبديل به تلخترين روز زندگي من رقم خورد.
با شنيدن جواب نه و قلبي که هنگام صداي عشقم ترک خورد از آن زمان تا حالا دلي زخم خورده در سينه دارم
ولي نااميدي در زندگي من جايي ندارد
همچنان به عشق اولم پايبند و آن را مرحمي به دل ترک خورده خود ميدانم
اما خودمانيم روزگار عوض شده است
شرايط عشق و عاششقي را پول ميدانند
تفاوت فرهنگي را جزء شرايط عشق ميشمارند.
وايچنان آغاز شد قصه
روزي با فهميدن اينکه حرفاي را بصورت غير مستقيم بهم ميزد و منظورش تو لايق من نيستي
تير خلاصي بود بر دل زخمي من.
من نميدانم واقعـــــــــــــا اينگونه است؟؟؟؟
هميشه وقتي دوستام در مورد عشق و عاشقي حرف ميزدند
بلند بلند ميخنديدم و اونارو مسخره ميکردم.
فکر ميکردم عشق فقط تو کتاباست و داستاني جزء ساخته يک نوسينده نيست.
چند کتاب و رمان هم در مورد عشق خونده بودم.
من فکر ميکردم عشق فقط تو آسموناست و عشق زميني در کار نيست.
من عاشقم ولي عشقم خداست و به عشق زميني فکر نميکردم.
عاشق و معشوق را اينگونه معني ميکردم
معشوق را برابر خدا
و عاشق را برابر با هرکي که دلشو به خدا داده.
دوستام بهم ميگفتند يک روزي درگير عشق ميشي
اما من اعتنايي به اين حرفا نداشتم و با اطمينان کامل و اعتماد به نفس ميگفتم هرگز محال است
عشق فقط مال تو کتاباست.
اما آن زمان رسيد
واينچنان آغاز شد قصه
روزي دلم پر زد خدايـــــــــــــــا عاشق شدم
چگـــــــــــونه؟
اولين بار فکر ميکردم اين عشق نيست که با اولين نگاه دل بدم
اما بعد چند روز و من با گذر زمان که نگاه ميکردم و شوري که در دل داشتم به آن عشق فکر ميکردم.
نه درست بود عاشق مخلوق خدا شدم.
و من درگير عشقي شدم که روزي به عاشق پيشگان آن ميخنديدم.
و من الان يکي از آنها هستم.
کاش نبودم
گفتنش برايم سخت بود
اما روزي رو در رو با دختري که عاشقش شدم حرفاي دلم را با خجالتي که بر چشمانم سرازير شده بود صريح گفتم.
روز باراني بود
نم نم باران که روي صورتش جاري بود جلوه اي وصف نشدني در ديدگان چشمانم رقم ميزد.
خدايـــــــــا باورم نميشد تنها با عشق اولم زير سايبان که با برخورد قطرات باران بر سقف صداي گوش نوازي ايجاد ميکرد.
فکر ميکردم روزي شيرين و فراموش نشدني برايم خواهد شد.
امـــــا حيف آن روز تبديل به تلخترين روز زندگي من رقم خورد.
با شنيدن جواب نه و قلبي که هنگام صداي عشقم ترک خورد از آن زمان تا حالا دلي زخم خورده در سينه دارم
ولي نااميدي در زندگي من جايي ندارد
همچنان به عشق اولم پايبند و آن را مرحمي به دل ترک خورده خود ميدانم
اما خودمانيم روزگار عوض شده است
شرايط عشق و عاششقي را پول ميدانند
تفاوت فرهنگي را جزء شرايط عشق ميشمارند.
وايچنان آغاز شد قصه
روزي با فهميدن اينکه حرفاي را بصورت غير مستقيم بهم ميزد و منظورش تو لايق من نيستي
تير خلاصي بود بر دل زخمي من.
من نميدانم واقعـــــــــــــا اينگونه است؟؟؟؟
قايقي خواهم ساخت خواهم انداخت به آب
دور خواهم شد از اين خاک غريب
که شرط عشقش پول است
و صراحت, يک دلي, و يک رنگي را بي قيمت ميشمارند
من از مردم اين شهر بيزارم
صبر کن سهراب قايقت جا دارد؟
براي تابوت من که از جنس حصير است
که با دستاي خودم بافتم از زماني که نه بر دهان عشقم جاري شد
قايقي خواهم ساخت
خواهم انداخت به آب
دور بايد شد از اين خاک غريب که در آن
هيچکس نيست معني عشق را.............
ببخشید اگه یخورده طولانی شد
اگه هم اشکال داشت بازم ببخشد چون من متن عربی مینویسم
و این متنو این دفعه به فارسی نوشتم نظر یادتون نره